درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

از گوش ها تا...

تمام طول کلاس حواسم به گوش هاش بود... گوش هاش عینهو جن های تو ی فیلم سایه ها بود!... یعنی کمی دراز و گوشه دار و نوک تیز!!.... اولش... کمی گوش هاشو با اون آقایی که جلو نشسته بود و موهای جلوی سرش ریخته بود و بقیه ی موهاش هم در شرف ریختن بود مقایسه کردم!... گوش های این یکی گرد و کوچیک و خوش تراش و مرتب بود و قشنگ مماس با سرش بود!!... و گوش های اون یکی بزرگ و نوک تیز و متمایل به بیرون سر!!!....

گوش هاش بزرگ بود ولی.... هر بار اون پسر یزدیه حرف میزد بهش میگفت نمیشنوم چی میگی!!... نه که نمیشنید چی میگه ها... بلکه متوجه نمیشد!.... پسر یزدیه موهاش خیلی فر بود... رو به بالا شونشون کرده بود... عینک گردی داشت.. خیلی چیزا سرش میشد ولی توانایی بیانشونو نداشت چون هم لهجه ی شدید یزدی داشت و هم کمی لکنت... استاد متوجه نمیشد چی میگه... و... باید یه جمله یا یه کلمه را چند بار تکرار میکرد و وقتی کلمه را تکرار میکرد دختر بغل دستیش یا من یا دختر اونطرفیش واسه استاد میگفتن که چی داره میگه....

دختر بغل دستیش انگشت اشاره اش باند پیچی شده بود... جزوه نمینوشت... همش سرش تو جزوه ی پسر یزدیه بود... دخترای اونطرفی پسر یزدیه دیر اومدن سر کلاس!... و بیشتر طول کلاسو با هم حرف میزدن....

کنار دختری که انگشت اشاره ی دستش باند پیچی شده بود دختری نشسته بود... مانتوی کرم رنگی تنش بود با شلوار لوله تفنگی طوسی سایه دار... اون هم دیرتر از بقیه وارد کلاس شد... تا وارد شد استاد گفت ایشون هم یکی از مهندسین این دوره هستند و اونم به تک تک بچه های کلاس سلام کرد و به بعضی ها سلام ویژه!!... ظاهرا از قبل میشناختشون و سورپرایز شده بود از دیدنشون تو این کلاس!!... این دختره من بودم:دی

نظرات 10 + ارسال نظر
سید رضا دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 09:26 http://srsreza.blogfa.com

سلام.خوشحالم کردی بهم سر زدی و ممنون از پیامتون.هر جا هستی سلامت و سرمست باشی.کاش واضحتر می نوشتی کجا کلاس میری.سید مسیح سلام می رسونه.

مریم دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 10:01 http://mosafer777.blogfa.com

سلام
الی جان قلمت روز به روز داره قشنگ تر میشه محصوصا قسمت معرفی خودت خیلی جالب بود حالا بگو ینیم کدوم کلاس میری

آرون دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 12:11 http://www.aron.parsiblog.com

های الی!
خبری نیس ازت مهندس!
خوشم اومد از نوشتت!
منم به روزم با: مگذار و مگذر!

پ.نون دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 15:06

نگفتی کلاس کلا چی بود؟ :)

محسن از دنیای دوست داشتنی دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 16:00


یه ماه رفتی حالا اومدی میگی اون گوشاش تیز بود اون زبونش نامفهوم بود اون انگشتش بسته بود؟!!!!!!!!!

amour دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 19:31 http://amourforever.blogfa.com

سلام
مرسی از لطفت و شرمنده به خاطر قالب ولی همیشه کمی تلاش برای رسیدن به اونچه می خوای لازمه ولی خوب به هر حال شرمنده که وقت ندارم قالبم رو درست کنم باید یه قالب جدید طراحی کنم ولی خوب فعلا گیرم راستی نوشته هات خیلی زیبان و خوندنی
سربازی هم خوب یا بد دیگه عادت شده و سختی هاش تموم شده برای من و دیگه عادی شده من الان از آینده بعد از خدمت می ترسم و از این که بعد چی می شه

محسن ( دزنگار ) دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 19:46 http://dez-negar.blogfa.com

سحر گله جییم سنی دزفولدا گوره جییم !

داش محسن... ۲

آره؟

اینجوریاس؟

روزه رفتیاااااا....

احسان دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 21:30 http://kajopich.blogfa.com

حالا این داستان مال کی هست؟!!!!!!!!!!!!!!!

ترم تابستونه ورداشتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نرگس دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 23:37 http://h

سلام الی. برگشتین؟
حالا اون دختره مانتو کرمه کی بود؟

پ.نون چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 01:11

خداحافظ

چرا آخه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد