گلی رو مبل نشسته بود و آروم آروم اشک هاش میریخت پایین... هر کی رد میشد میگفت این چرا گریه میکنه.... رفتم سمتش.. بهش گفتم چرا گریه میکنی؟... گفت امشب قراره مهدی و داداش محسن بمونن اینجا ولی مامان اجازه نمیده من بمونم... بهش گفتم خب تو فردا کلاس زبان داری... گفت موقع کلاس زبانم بیاید دنبالم ببریدم... براش توضیح دادم که نمیشه... اون روزه میگیره ولی بقیه ی بچه ها روزه نیستن... جلوش خوراکی میخورن اذیت میشه... باید خونه خودمون باشه که سحری بیدارش کنیم و ... ولی گوشش بدهکار نبود.. میگفت دوست دارم بمونم...
تو همین حین که داشتم باهاش حرف میزدم.... علی اومد... میخواست بگه چرا گریه میکنه... گفت این کیه؟.... منم گفتم این کیه؟... این گلیه... بعد گلی درحالی که اشک میریخت.. خندش گرفت.. بعد دیگه حالا ما هی میگفتیم این کیه.. این گلیه... تا گریه اش بند اومد...
وقت رفتن به خونه... مامانم اینا تو حیاط بودن... من دست گلیو گرفته بودم که بریم بیرون... علی اومد گفش گلی... گریه کن.. فرار کن بگو من نمیام خونه.... مامانت هم مجبوره تسلیم شه و اجازه بده بمونی... گلی گفتش نه دیگه اجازه نداد... فایده نداره...
علی هم با یه حالت خیلی خاصی گفت گلی خودت نمیخوای بمونی وگرنه من راهش را بهت نشون دادم!!!....
خب علی راست گفته !
ولی...ای ول به گلی که اینقدر فهمیده اس .
"نه دیگه اجازه نداد...فایده نداره"
اولی هستی هاااا
عالم بچه ها...
بهتر که نموند وگرنه می ترسم این علی یه نقشه ای مثه این نقشه قبلیش می کشید ... اون وقته که واویلا
سلام میدونم که شما هم مثه خیلی از دوستان وبلاگی از دستم ناراحتید که من جواب محبت هاتون رو با سرزدن به وبلاگتون نمیدم حق هم دارید ولی بخدا نمیرسم.ولی امروز فراغتی حاصل شد یادتون افتادم که مدتیه خبری ازتون تو وبلاگم نیست.هرجاهستید خوش باشید وقبول باشه طاعات وعباداتتون....یا علی
سلام با احترام به روز هستم[گل]
در راستای رسیدن به کامنت اوّلی بودن ؛
بالاخره بعد از تلاش فراوان و البته متحمل شدن سختی و مشقت زیاد و با تکیه بر دانش داخلی ؛ موفق شدم که به این مهم دست پیدا کنم...
بله ! کامنت اوّل بودن ! این بود هدف ما...
همینجا جا داره به خودم تبریک بگم و البته به الی پلی عزیز به خاطر اینکه کامنت اوّلیش من بودم !
خب ! مراسم همینجا تموم میشه ؛ ضمناً خبری هم از افطاری دادن و اینجور مراسما نیست ! دلتونو خوش نکنین .
آپم منتظرماااااااااااااااااا[گل]
چرا دل بچه رو شکوندین خب؟؟
الان افسرده میشه
سلام.گلی خیلی گله.می شناسمش.بیشتر مواظبش باشید.سلام بهش برسون.
اذیت نمیشه روزه میگیره؟
اذیت که...
در عوض کمی لاغر شده... دیروز به همین خاطر بردمش براش جایزه خریدم!!
این گلی چه بچه باحالیه ها!!!!!!
ولی علی از گلی هم باحال تره!!!!!!
چقد آجی گلی داری تو
__█████____████
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█
_______█
salam man upam va az amadane shoma va nazarate garmetoon kheiliiiiiiii khoshhal misham.
felan[چشمک][بدرود]
آخیییی...
ببین خب من میگم بچه ای که هنو انقد بچه س بش واجب نیس..
واقعا فشار میاد به آدم..