درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

دردسرهای روزمره نویسی

امروز وقتی اومدم کامنت هامو چک کنم دیدم فقط یه کامنت دارم اونم با این مضمون که از من دعوت شده که تو مسابقه ی انتخاب وبلاگ سال دزفول شرکت کنم!... خیلی خوشحال شدم... خیلی وقته همچین ایده ای تو ذهنم بود که قسمت نظر سنجی تو وبلاگم بزارم... حالا دوستان به جای ما... 

 

 

شرکت کردن تو این مسابقه شرایط خاصی داره که من همه ی اون شرایطو دارم! ولی.... 

تو قسمت اطلاعات نوشته شده که ادرس وبلاگ همره با اسم نویسنده تو یه کاتالوگ چاپ میشه و به همشهریان ارائه میشه!.... و من اینو نمیخوام!!!!.... 

 

و به همین خاطر تو این مسابقه شرکت نمیکنم... گرچه اگه شرکت میکردم قطعا به عنوان وبلاگ سال شناخته میشدم..:دی... این فرصتو به دوستان دیگه میدم...  

 

کاش روزمره نویس نبودم!!!!!..... 

دینگ دینگ

اینجا دزفول است!!... 

 

دیروز احساس کردم دیگه اصلا توانایی اینو ندارم که تهران بمونم!... دیگه دلم خیلی تنگ شده بود و آروم و قرار نداشتم!.... منم بدون اینکه به خانواده اطلاع بدم رفتم بلیط گرفتم و پیش به سوی دز.....  کلاس ها هم که طبق معمول پیچونده شد و .... مامانم وقتی دیدم به شدت سورپرایز شد... خواهرم از خوشحالی جیغ کشید... گلی هم فریاد هایی از روی خوشحالی سر داد و .... منم ذوق.... 

این هفته دارم میام دز کسی چیزی احتیاج نداره براش بیارم؟... تعارف نکنید هااا... 

 

این سری به خودم قول دادم با خودم کتاب متاب نبرم دز!... هر بار الکی بار خودمو سنگین میکنم و هیچی نمیخونم... اینبار که دیگه محرمه و ... خیابان ها شلوغه و سر و صدا تا نصف شب تو خونمونه... و .... 

 

ولی اینجا هیچ خبری نیست!.... انگار نه انگار... میگن پایین شهر خبرهایی هست ولی اینجا که ما هستیم هیییییییییییچ!... 

 

دیشب رفتیم نیاوران آب اناری... سر مسیر... هیئت بود ولی بی سر و صدا چایی میدادن!!!... 

  

 

تو ماشین بودیم... من یاد یه چیزی افتاده بودم میخندیدم!.... ملت گفتن به چی میخندی؟... یه کلیپ جدید تو گوشیم بود... به اون میخندیدم!!.... کلیپو بهشون نشون دادم... انقدر خندیدیم که همش آب انار میپرید تو گلومون!!... 

  

 

صبح بعد از صبحانه من تو اتاق بودم عمو اومد تو اتاق... دیدم هندزفری گوشیش تو گوششه!.. و ریسه رفته از خنده!... فک کنید بعد از چندین بار دیدن بازم داشت میدید و میخندید!... یعنی منم الان که دارم این متنو مینویسم دارم میخندم!... شاید لینک دانلودشو بزارم شمام ببینید!... 

 

 

 

نهار با انگیزه رفتیم پارم ملت.... سرد بود... خوش گذشت... کلی حرف زدیم... انگیزه کلی نصیحتم کرد!!....  منچ بازی کردیم.... همین!  

 

-------------------------------------------------

 

تو تمام عمرم هیچ وقت به اندازه ی الان وزنم زیاد نبوده!!.. به زودی میرم تو کار دایت!!

روزمره

قیافه ی بچه های کلاس برای هماهنگی کنسل کردن امتحان 

 

قیافه ی اونایی که درس خوندن و الکی گفتن نخوندیم 

 

قیافه ی اونایی که نخوندن و الکی گفتن خوندیم  

 

قیافه ی اونایی که نخوندن و حال میکنن با کنسل شدن 

 

قیافه ی الی پلی 

 

چهره ی زیبای استاد پس از موافقت با عقب انداختن امتحان 

 

قیافه ی اونایی که تو ترافیک موندن و تمام راه دوییدن تا به امتحان برسند و متوجه شدن امتحان کنسل شده... 

 

------------------------------------------------ 

 

جدیدا با دانشگاه و بچه ها حال میکنم.... 

 

کاش سید کمال الدین بجای التراسوند یه چیز دیگه بهمون درس میداد که بیشتر سر کلاساش حال میکردیم... آخه التراسوند خیلی چرته!.... خوراک من این شده که سکشن دومشو بپیچونم!... علی رغم میل باطنی.... ولی تمام کلاسش خوابم!!!.... البته جز مواردی که با زهرا میریم چایی میخوریم!! 

 

اگه درسم تموم شه چیکار کنم؟؟ 

 

دختر اردیبهشتی که میره...!!!.... بعد من با کی درس بخونم واسه دکترا؟؟؟؟؟؟... واسه دکترا هم باید درس خوند؟؟؟....  

 

دیروز یه خبر جدید با دختر اردیبهشتی دادم ۲ساعت داشت پشت تل میگفت مااااااااااااااااااا(شیرفرهادی) 

 

--------------------------------- 

 

ای خدااااااااااااا 

 

باز قبض موبایلا اومده!!.... یعنی هر ماه میخوام رعایت کنم کمتر بیاد نمیشه!!.... بیشتر میشه!!....مثکه دیروز بود اس ام اسش اومد.....

تنبل ها

مراحل امتحان دادن الی پلی:

 

 قبل از امتحان

 

 وقتی استاد وارد کلاس شده 

 

وقتی استاد داره برگه ی سوالاتو توزیع میکنه 

 

وقتی به برگه ی سوالات نگاه میکنه  

 

وقتی شروع میکنه به خوندن سوال ها 

 

وقتی با مسئله ها کلنجار میره 

 

وقتی وقت امتحان رو به پایانه 

 

وقتی استاد داره برگه ها را جمع میکنه 

 

بعد از امتحان 

 

وقتی نمره ها را تو برد میزنن 

 

............................................................... 

 

و این ماجرا ادامه دارد و من هیچ وقت آدم بشو نیستم!