درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

همکلاسی های پایه(۱)

تو یکی از کلاس هامون حدود ۲۰ نفریم.... شاید کمی بیشتر... همه بزرگ!...!!!..... بعد همه شاغل.. متاهل... گرفتار.... و... و همه پایه ی کلاس کنسل کردن.... استاد هم یه آدم منطقی و مهربون....  

اولای ترم بود....یه هفته قبل از برگزاری کنفرانس مهندسی پزشکی تو اصفهان... آخر های جلسه یکی از خانم های همکلاسی خیلی محترمانه گفت: استاد ما یه خواهشی ازتون داریم!!!.... 

استاد: بفرمایید... 

 

خانم: بیشتر بچه ها هفته ی آینده میخوان برن کنفرانس اصفهان... اگه ممکنه کلاسو تشکیل ندین... 

 

و استاد هم قبول کرد!!.... 

 

و ۲ هفته بعد وقتی مث همیشه با لبخند وارد کلاس شد... اولین چیزی که پرسید این بود که اصفهان خوش گذشت؟.... 

(همه ی بچه های کلاس لبخند...) 

 

بعد گفت خداییش چند نفرتون رفتید اصفهان!!!!..... و هیشکی دستشو بلند نکرد!!!......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد