درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

قوانین(۱)

تو زندگی هر آدمی یه سری قانون هست... نه؟ 

 

یه قانونی که تا حالا میدونستم هست... ولی سعی میکردم به خودم تلقین کنم که نه ه ه... اینطوریا نیست... این نمیتونه یه قانون باشه... اینه  که: 

  

 

(اول اینو بگم!!... وقتی ادم یه جایی باشه که خیلی بهش خوش بگذره... همیشه دوس داره دوباره بره اونجا و دوباره اون اتفاق ها تکرار شه ...نه؟...) 

 

من هر وقت یه جایی بودم که خیلی بهم خوش گذشته... و سعی کردم دوباره همون شرایطو جور کنم که باز همون اتفاقی که من میخوام رخ بده ... نشده!!... یعنی شرایطش جور شده ها... ولی اونقدری که انتظار داشتم بهم خوش نگذشته!!... 

 

مثال هاش خیلی زیاده... نمیدونم کدومو بگم... 

 

 

مثلا!... 

 

دیشب یه جایی بودیم... یه جمع حدودا ۶۰ نفره... کلی خوش گذشت.. کلی همه شیطونی کردن... کلی خندیدیم... امشب دوباره قرار بود همون جمع به همان بهانه ی دیشب یه جای دیگه باشیم... بعد دیشب همه میگفتن که این مقدمه بود.. برنامه ی اصلی فرداس...  

امشب هم همه بودن... همون برنامه ها هم بود... همه هم تلاش خودشونو کردن... ولی به اندازه ی دیشب فاز نداد:دی 

 

 

این واسه من قانون شد!...  

 

(مزه اش همون یه باره.....)

نظرات 5 + ارسال نظر
merhan چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 14:12

الی آدم وقتی بش خوش میگذره یهو شادی آدم از 0 میره تا مثلا 100.این یعنی شتاب 100.اما دفعه بعد که شادی آدم 100ه ،تو جشن میشه 120.درسته که 120 خیلیه اما شتابش 20 ه.نمودارشو بکشم؟؟

_
_
_
/
/
/
|

یعنی برای دوم میری جایی یکم تلقین کن به خودت که همچین حال نمیده..اما نه اینکه بدبین بشی.میبینی باحاله.
در ضمن 60 نفر از کجا پیدا کردی؟؟

مریم چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 19:04 http://mosafer777.blogfa.com

سلام

سال نو مبارک امیدوارم سال خوبی برات باشه

خوشحالم که برگشتی

نرگس چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 19:20

سلام الی جان سال نو تو هم مبارک

مهران بقایی چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 22:05 http://www.alefba.net

یک خاطره از این قانون برات بگم : دوم دبیرستان بودم دبیر ریاضی ما آقای مقدسیان بود دبیرستان طالقانی سال 66 دبیر سختگیری بود و حاضر جواب روز امتحان یادش رفته بود سوالات را بیاورد همه سر جلسه آقا دیر هم آمد سوالات را هم نیاورد با عجله رفت از آخر کتاب چهار سوال سخت نوشت یکی پنج نمره برایمان خواند رو کاغذ نوشتیم و گفت حل کنین خوب معلومه دیگه همه افتادن چند روز بعد از امتحان هرچی التماس کردیم امتحان را تکرار کند قبول نکرد یکی از بچه ها که مذهبی بود گفتش: (آقا خو حضرت محمد هم چند تا زن داشته چی میشه شما هم یه امتحان دیگه بگیرین ) آقا بلافاصله برگشت طرفش زل زد تو چشمهاش و سکوت کرد فکردیم قبول کرده داشتیم کم کم امید وار میشدیم که آقای مقدسیان با آن صدای بمش گفت : نع مزه اش تو اولیه

آقای مقدسیان هم آره؟...

دختراردیبهشتی پنج‌شنبه 4 فروردین 1390 ساعت 02:18

دفه اول دفه اوله.
دفه دوم هرچیم جالب باشه تکراریه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد