درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

!٬٫¤٪×،*)(

رتو شهر میگردوندمش... از اینور شهر به اونور شهر... گفت برو سمت میدون بار... فکر کردم میخواد از میدون خرید کنه(آخه سر راهمون هزار تا معازه ی پلاستیک فروشی بود)... ولی بعد دیدم نزدیک میدون پیش یه مغازه ی پلاستیک فروشی گفت بزن کنار... هرچی اصرار کردم که بزاره من برم کیسه زباله و فریزر بخرم قبول نکرد!... تو این مواقع دوست ندارم اصرار کنم میترسم ناراحت شه...  خودش پیاده شد... منم سریع پیاده شدم و دستشو گرفتم... رفتیم تو یه مغازه... خریدشو کرد... من خریدا رو گرفتم و برگشتیم... وقتی داشتیم برمیگشتیم یه لحظه گفت وایسا!... ترمز کردم... سرشو از پنجره بیرون برد و به پیرمردی که سوار دوچرخه بود سلام کرد... هر دوشون خیلی خوشحال شدن..... منم خوشحال از خوشحالی هر دوشون....  

امروز... دوباره گفت بیا... رفتم دنبالش... بازم چند جای شهر کار داشت... بردمش کارهاشو انجام داد.... تو راه برگشت گفت امروز میری؟.... گفتم آره.... هیچی نگفت!... میدونم دلش برام تنگ میشه... من نیز... خیلی خیلی دلم تنگ خواهد شد... 

 

 

برگشتنی مامان گفت برو دنبال مامان بزرگ روزه آخره که اینجایی بیارش پیشمون!... رفتم دنبالش... تنها بود مث همیشه... خیلی دلم سوخت... 

 

من نمیخوام پیر شم!! 

 

چند سری قبل که از اندیمشک میرفتم تهران... تو قطار ...  تو کوپه من کوچیکترین بودم...یه خانم پیری بود رو کرد بهم گفت دخترم حالا جوونی آرزو داری میگی چکار کنم.. درس بخونم.. عاشق شم.. ازدواج کنم... آخرش میبینی شدی یه آدمی مث من تنها..!!! 

 

 

دلم سوخت!... پیری دوران سختیه! 

 

 

-------------------- 

 

امروز میرم... دوستان مواظب خودتون باشید تا برگردم...

نظرات 8 + ارسال نظر
im دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 15:30 http://www.sabadownload.blogfa.com

سلام دوست من میشه منو در وبت لینک کنی با فتوگالری: نرم افزار : کلیپ : قالب : جاوا ممنون میشم منو لینک کنی

سید رضا دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 18:18 http://srsreza.blogfa.com

سلام.ما مواظبیم شما هم مواظب باشید.به تهران سلام برسون

سیمین صبا دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 20:04 http://sangesabur66.blogfa.com

سلام الی جان!
من تا چند وقت پیش فکر می کردم از تنها چیزی که
می ترسم ارتفاعه! ولی الان یه مدتیه که فهمیدم از پیری بیشتر از ارتفاع می ترسم!
امیدوارم سفر خوبی داشته باشی عزیزم!
تهران می بینمت!

سیمین جون ارتفاع هیجان داره .... ترس نداره اصلا...

عبدالکوروش دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 23:42

خیلی بدجنسی
من تو رو اولین لینکم گذاشتم
ولی تو من آخری گذاشتی
قبول نیست
منم میخوام اول باشم
زووووووووووووود...

از آخر اولی دیگه.. خوبه نه؟

محمد باغبان پور سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 09:39 http://www.Nas626.blogfa.com

سلام
بله پیری دوران سختیه وتازه شروع اول مشکلات الی خانم زود برگردیها منتظر پیامتون هستم .

پست آخرتو خوندم... عکس ها را که اضافه کردی کامنت میذارم

نرگس چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 16:38

سلام الی جان. پیری یه چیز دیگه هم داره که من از اون بیشتر میترسم. این که بعضیها دیگه حوصله تو ندارن و ازت خسته شدن

احسان پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 07:20 http://kajopich.blogfa.com

مواظب خودت باشششششششش :*
ایشالا عروسیییییییییییت

محمد پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 08:57

سلام خسته نباشید.انشاا... خدا سایشونو بالای سر شما نگه داره من دوسال پیش مادر بزرگمو از دست دادم واقعا فرشته ای بود بی همتا عاشقش بودم.بعد خوندن نوشته های تو یاد اون دوران افتادم. مرسی الی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد