درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

صبح واسه اولین بار تو عمرم رفتم گوشت خریدم!... از قصابی سر ۴راه نزدیک خونمون!... رفتم تو... یه تیکه گوشت رو پیشخون مغازش بود... چند تا هم ببعی عریان تو یه سردخونه داشت!... آویزون!... به فروشنده گفتم یه کیلو گوشت واسه خورشت میخوام!.. گفت گوسفند یا گوساله... گفتم گوساله!... بعد همون گوشتو که رو پیشخون بود وزن کرد بهم داد!... اگه گوشت خر هم به جای گوساله میداد من نمیفهمیدم!!.... گوشتو آوردم خونه.... اولین بارم بودااااااا.... ولی خیلی حرفه ای تیکه اش کردم!... فقط آخراش انگشتمو ناجور بریدم... تمام کف آشپزخونه پر از خون شد!.... صحنه ی ناجوری بود!... فک کنم سر گوساله را که بریدن انقدر خون ازش نرفته که از انگشت من رفت!...

اون موقع که بچه بودم... وقتی مامان گوشت تیکه میکرد... بهش میگفتم من عمرن گوشت تیکه نمیکنم!... حالا.......... هیییییییی روزگار 

 

  

یه پسری تو کلاسمون داریم... کلا همه ازش متنفرن!!... همه که میگم یعنی تک تک همکلاسی ها چه پسر چه دختر و استاد ها... حرف زدن باهاش مثله شکنجه میمونه!!.... همه بهش آلرژی دارن!... دیروز سر کلاس سمینار...دکتر گفت تو عید کی ها سبزه گره زدن... این پسره دستشو آورد بالا... حلقشو نشون داد!.. وگفت گره من باز شد استاد!... بعد از دیروز تا حالا تو کفیم که اون دختره ی بدبخت کیه که توانایی داره اینو تحمل کنه!!.. قیافه ی پسره بد نیس ها!.. ولی کلا غیر قابل تحمله!... 

 

 

دیروز اولین روز بود که تو سال جدید علی جونو میدیدم!... موهاشو رنگ کرده بود!.. درسو فراموش کرده بود!.. یادش هم نبود قراره ازمون کوییز بگیره:دی..

نظرات 12 + ارسال نظر
کرگدن جمعه 19 فروردین 1390 ساعت 22:36

شما چرا با این حالتون ؟!
البته منم توو عمرم گوشت خرد نکردم ولی خب دیگه !

معلومه دکولته بانو خیلی بهتون لطف داره...

دختراردیبهشتی جمعه 19 فروردین 1390 ساعت 23:35

آی الی...حالا قصابه داشته فک میکرده این گوشته رو ببره بندازه خراب شده دیگه...بعد تو رفتی انداخته به تو!!!!!!!
حالا چرا ببعیا آویزون؟؟؟
موهاشو چه رنگ کرده بود؟؟؟های لایته بنفش؟؟؟

تو قصابی ببعی ها را آویزون میکنن دیگه!!

موهاش طبیعی بود رنگشون!... اصلا معلوم نبود رنگ کرده!

zahra شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 02:56 http://zaneashegh.blogsky.com

salam eli aziz.
in roozha hava gool zanandas.bishtar moragheb bash. manam az gosht khoord kardan motenaferam vali kheili pish miad in karo bekonam.
rasti ghash minevisi. va kheili ravoon. mer30

خوش اومدی زهرا خانم

محسن از دنیای دوست داشتنی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:06

بله...دخترا این دوره یه گوشت هم نمیتونن خرد کنن بکنن کباب!

سید رضا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 18:06 http://srsreza.blogfa.com

سلام.به علی جون فکر می کردی که دستتو بریدی.؟آره؟دکتر کوچک در اهواز متخصصه این بیماری شماست.حتما سری بهش بزن.اصالتا دزفولیه.کارش حرف نداره.

آفرین آ سید رضا درست حدس زدید!...


دکتر کوچک!...:دی... قبلنا بابام میرفت پیشش!... یادش بخیر!...

محسن دزنگار شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 22:47 http://dez-negar.blogfa.com

سلام...
حالا دقت کردم میبینم منم تا حالا خودم نرفتم گوشت بخرم ! ولی کسی که گوشت میخریده رو همراهی کردم !
و عمراً تا حالا خودم تیکه نکردم ؛ ولی تو تیکه کردن گوشت کمک کردم !
و فکر کنم برای اولین باری که داشت حالم به هم میخورد از اینکه دستم به گوشت میخورد !
این پسره چه خاصیتی داره ( و یا نداره ) که همه بهش آلرژی دارن ؟؟؟
این پسره میدونه همه باهاش مشکل دارن ؟
نکنه منم تو کلاس اینجوریم خودم خبر ندارم ؟!
در مورد جناب آقای علی جون باید عرض کنم که چطور اصلاً معلوم نیست موهاشو رنگ کرده ولی تو فهمیدی که موهاشو رنگ کرده ؟؟؟
البته تویی که تو یه ثانیه تمام مشخصات ظاهری شو ضبط کردی و اینجا نوشتی باید هم بتونی رنگ موهایی که معلوم نیست رنگ شدنو تشخیص بدی !

دکتر کوچک متخصصه چیه ؟؟؟

وای چقدر سوال کردم..چقدر نوشتم.......!

دکتر کوچک... فک کنم آسم و آلرژی

محسن دزنگار یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 00:00 http://dez-negar.blogfa.com

یه چیزی بگم که متوجه بشی چقدر رو وبلاگت دقت دارم !
اون متن زیر اسم وبلاکتو یعنی توضیح وبلاگتو . واسه عید عوض کردی حالا هم دوباره عوض کردی .
متن عیدشو یادم نیست ! ولی در مورد این بود که مردم انقدر از عمر بیزارن که وقتی یه سال از عمرشون میگذره عید میگیرن !



دقت بالا را به حافظه دار بودنت اضافه کن

محسن دزنگار یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 00:43 http://dez-negar.blogfa.com

راستی پیوند ها تم خیلی خوشکل شدن ! فقط جای خانه دوست اینجاست و فصلی میان خواب و ترانه رو عوض کن اگه دوس داشتی . زیبا تر میشه !

چشم ممنون محسن جان

soroush یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 09:05 http://0osorousho0.blogfa.com/

مگه سرتو بریدن انقدر از خون میگی!

لژیونلا یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 11:06

من هم اولین بار همین کارو کردم. البته انگشت برادرمو بریدم که اونور تیکه گوشت رو گرفته بود...

پشت کوچه ی علی چپ یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 16:08 http://alichap.blogfa.com

دو هفته پیش هم من برای اولین بار مرغ خریدم. اما محض پیش نیومدن اتفاقهایی مشابه اونی که برای شما پیش اومده. فقط سینه و رون خریدم که نیازی به تیکه کردن هم نداشته باشه

مرغو خودشون خرد میکنن اگه بهشون بگی!!...

ولی گوشتو خود ادم باید خرد کنه!!!

نرگس یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 17:22

منم عمرا گوشت تیکه نمیکنم

بیچاره پسره/دختره!

نرگس ما هم یه روزایی از این حرفا میزدیمااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد