همه ی بچه های کلاس به طرز عجیبی با هم دوست و یکدل شده بودن.... همه نزدیک هم نشسته بودن... طوری که ۲ردیف جلو خالی خالی بود.. علی جون اومد!... برگه ها دستش بود... نامرد!... ۱ سوال ۳ قسمتی... از این چرت تر نمیتونست باشه!... فک کنم خودشم بلد نبود حل کنه این سوالو... یعنی این همه خوندیم... هیییچ فایده ای نداشت... امیدوارم برگمو صحیح نکنه چون آبروم پیشش میره!!!... هر لحظه سرمو بلند میکردم که یه نگاهی به برگه ی بغل دستی هام بندازم علی جون با لبخند نگام میکرد!!!.. منم با اعتماد به نفس و جدی سرمو مینداختم پایین... هیچ غلتی نشد بکنم!!...
.
.
.
بعد کلاس تو سایت بودیم... فیس بوکمو باز کردم... دوستم رو خط بود... سلام داد... من جواب دادم ولی نوشت رو خط نیست!... منم صفحه فیس بوکمو بستم!... آیدیمو باز کردم... چراغ پسر خالم روشن بود... واسش نوشتم سلام حاج رضا.... بعد ۱۰ دقیقه ای حرف زدیم... دیدم گفت الییییییییی منو تو فیس بوک قال میذاری میری با رضا چت میکنی!!... فهمیدم که این آیدی اصلا آیدی رضا نیست!!.... یکی از دوستامه!!!.... به شدت ضایع شدم!...:دی
.
.
.
--------------------
تو آکادمی موسیقی کیامهر شرکت کردم!!!!....:دی
دیروز... به زهرا گفتم میخوام بخونم... بعد کلی خوندیم و خندیدیم... زهرا رفت بیرون از اتاق.... من هول هولکی یه چیزی خوندم و میل کردم واسه کیامهر!!!....:دی... ولی بعضی از شرکت کننده ها خیلی حرفه ای خوندن!!.... تو حموم رفتن صداشون اکو شه!!....:دی...
چرا این بلاگ اسکای گل نداره ؟
[گل]
شما خودت گلی
نشد یه بار یه پست بزنی بگی تو امتحانت گل کاشتی
داری نا امیدم میکنی بچه!
آرزو به دل موندم یه امتحان رو خوب بدی.
امیدوارم توی آکادمی موسیقی کیامهر از آخراول شی