درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

دغدغه های یک دانشجوی......

استاد مدلسازی به عنوان تکلیف به هر نفر ۳۰ صفحه از یه کتابو داده که ترجمه کنه!... قسمتی که برای من افتاده یه قسمت خشک در مورد رگرسیونه!... که هیچی ازش نمیفهمم در حدی که اصلا نمیتونم بعد از ترجمه جملاتشو ویرایش کنم... امروز ۱ساعت وقت صرفش کردم... فقط  ۱ صفحه ترجمه کردم!.... این استاد ها دلشون خوشه!... فکر میکنن ما بیکاریم!!... 

 

 

امروز بعد امتحان علی جون یه ایمیل پای تخته نوشته... میگه همتون به این ایمیل ایمیل بزنید... بعدش یه سری برنامه ی متلب براتون میل میشه... هر هفته ۱۰ برنامه را بررسی کنید... تو هر برنامه تغییراتی بدین... پرینت بگیرید بیارید بهم بدین!.. یکی نیست بگه علی جون مگه همه مث تو بیکارن... ما هزار تا کار داریم!... هفته ای ۱۰ برنامه را کم داشتیم فقط!... با اون سرچ های مسخره ای که بهمون میدی اگه شب ها نخوابیم غذا هم نخوریم... وبلاگمونم آپدیت نکنیم باز هم نمیرسیم حتی سرچ ها را تحویل بدیم دیگه این برنامه ها چه صیغه ایه؟؟ 

 

 

حالا از دکتر بگم!... گفته باید با ۳ کلید واژه تخصصی در مورد پروژتون بین ۳۰ تا ۵۰ تا مقاله... بعد با ۵ کلید واژه تخصصی تر بین ۱۰ تا ۲۰ مقاله ی جدید!!... خلاصه کنید... بعد جمع بندی کنید و نتیجه گیری کنید!... بعد مسئله تعریف کنید!... اخه کسی نیست بگه دکتر... بین همه ی دکتر های دانشکده مگه کلا چند تاشون توانایی تعریف مسئله دارن که از ما انتظار تعریف مسئله داری؟؟... یعنی اول باید بریم کتاب فلسفه بخونیم... کلا ببینیم اصلا مسئله چیه؟... فرضیه چیه؟.... سوال چیه... بعد یعنی عمرن بشه با این اطلاعات ما مسئله تعریف کرد!!... اصلا امکان نداره!!... بعد این چه انتظاریه؟؟... بعد تازه از الان گفته مسئله هایی که تعریف کردید رو پروژکتور تو کلاس نمایش داده میشه.. و اشکال گیری میشه!... و اونایی که ضایع هستند سوژه ی کلاس که هیچی سوژه ی دانشکده میشن!! 

 

 

کلاس شبکه عصبی ۷:۳۰ صبحه!... استاد خودش همش کلاسو میپیچونه... اولین ترمشه داره شبکه درس میده... هنوز خواب های زیادی برامون ندیده... ولی به زودی پروژه های اون هم میرسه...  

 

 حالا من اگه غلط کردم اومدم ارشد اونم تو این دانشکده ی خراب شده کیو باید ببینم؟؟؟.....

به هیییشکی پیشنهاد نمیکنم ارشد بیوالکتریک بخونه!... اونم تو دانشگاه لعنتی...

نظرات 10 + ارسال نظر
امیررضا جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 12:12 http://hakarim.blogfa.com

والا هاروارد و سوربن هم اینجوری نیست
چه خبره اونجا
چی فکر کردن؟

یه پسر خوب جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 16:21

مواظب خودت باش خیلی زیاد

سیمین صبا جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 16:41 http://sangesabur66.blogfa.com

سلام الی جون
واقعا کارات زیاد شده! اینجوری چیزی ازت باقی نمی مونه این استادا همشون یه چیزیون میشه
بازم صد رحمت به استادای من

دیدی بهت گفتم....

دختراردیبهشتی جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 18:47

پیشنهاد میکنی کجا برن بخونن؟؟؟؟؟
مثلا انتظار داشتی بری ارشد بخونی بعد هفته ای دو روز بری سر کلاسو بقیش تعطیلو تو فرجه ها هم درس بخونی 3 ترمه هم درست تموم شه یه ترمه هم پروژه ای بدیو...
بعد ذوق میزنی که فوق داری؟؟؟

اگه چیزی غیر از این چیزی بود که الان هست باید میومدی غر میزدی که اینم دانشگاااس..
فک میکنن ما بیکاریم؟؟؟؟
الان مثلا کارت چیه غیر درس خوندن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و پروژه انجام دادن؟؟؟
اینکه تو دانشجوی فوق باشی و بعدم بخای فارغ التحصیل شی نتونی ترجمه کنی عیببببببههههه..
اینا کاراییه که باید تو دوره لیسانست یاد میگرفتی که نگرفتی.حالا استادات مجبورت میکنن یاد بگیری باید ازشون متشکرررر باشی.و قدر این موقعیت رو بدونی برای اینکه خودتو بالا ببری.فهمیدی بچه جوننن؟؟؟(دفتر خدمات مشاوره )

همش تقصیر توئه.... تو قرار بود هم خونه ی من شی و منو وادار کنی درس بخونم یادته؟؟؟

همش تقصیر توئه که گذاشتی رفتی....

.
.
.

خب نمیرسم!!!!!!!!!!!

مریم جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 18:53 http://mosafer777.blogfa.com

سلام
اونا فکر نکردن شما بیکارید فکر کردن تنها مشغله تون درسه نمی دونن که درس حاشیه ی زندگی دانشجوه

عبدالکوروش شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 01:46 http://www.potk.blogfa.com

اینا همش بهونه س!
بشین بخون غر الکی هم نزن.
تو اولین دانشجوی این رشته نیستی آخری هم نخواهی بود.
ولی در کل بهت حق میدم. درس خوندن چیز مزخرفیه تو این مملکت.

سید رضا شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 11:00 http://srsreza.blogfa.com

سلام الی.تو می تونی .کم نیار.حال علی جون را بگیر با درس خوندنت.زود باش بابا .

محسن دزنگار شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 11:55 http://dez-negar.blogfa.com

ولی من باور دارم وقتی فارغ التحصیل شدی کاملا از همین "دانشگاه لعنتی" الان به نیکی یاد میکنی !
حالا تو این مسیر که برسی به اخرش یکم سختی هست دیگه !
که اونم میگذره و تموم میشه .
موفق باشی .

محسن شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 19:40

دوستی یک حادثه است و جدایی یک قانون...پس بیا حادثه ساز و قانون شکن باشیم...

دختراردیبهشتی یکشنبه 28 فروردین 1390 ساعت 13:43

من اونموقعه ها حالشو داشتم..الان بعد کنکور اصلا حسه این کارا رو ندارم..خدا بت رحم کرد رفتم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد