کیانوش تو راه مدرسه تصادف میکنه و....
تو بلوک کناری... همه چی آرومه... هیشکی صداش در نمیاد... سکوت مطلق و گاهی هم صدای قرآن... تو بلوک ما... دختر ها دارن وسطی بازی میکنن... صداشون آدمو داغون میکنه... همش فکر میکنم مامان کیانوش با شنیدن صدای این دختر ها چه حالی میتونه داشته باشه...
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دوباره نوشتن رو شروع کردی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!1
خیلی وقته می خواستم یه سر به وبلاگت بزنم ولی با خودم گفتم الی که دیگه نمی نویسه.
خوشحال شدم که اومدی
به همین سادگی؟؟؟
از شهر مدرن زده ما بیشتر از این انتظار نمی ره
عکس ها شبیه سریال فرار از زندانه.
واقعاً "مامان کیانوش با شنیدن صدای این دختر ها چه حالی میتونه داشته باشه..."....خدا بهش صبر بده ایشاالله .
تو عکس هات تقریباً تونستی اون حسی رو که میخوای نشون بدی...