درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

مملکته داریم؟

تقریبا یک ماه پیش.. تو خیابان انقلاب قدم زنان راه میرفتم که دیدم دستگاه خود پرداز بانک ملت خلوته خلوته!... با خودم گفتم حالا که خلوته از همینجا پول کرایه خونه را واریز کنم به حساب!... رفتم و ۳ سوت پولو کارت به کارت واریز کردم.... رسیدشم گذاشتم تو کیفم و کیفور... از اینکه اصلا وقتم برای این کار گرفته نشده... غافل از اینکه مملکته داریم؟ 

 

پول از حساب من کم شده بود ولی به مقصد نرسیده بود!... فکر کردم حتما تاخیری تو انتقال پیش اومده تا چند روز آینده میرسه ولی... نرسید!... رفتم بانک مذکور!... گفتن هنوز ۴۸ ساعت کاری نگذشته اگر در ۴۸ ساعت کاری پول نرسید مراجعه کنید!... و ما صبر کردیم و ۴۸ ساعت گذشت و ۴۸ ساعت دیگر نیز صبر کردیم ولی باز هم نرسید!... 

 

سه باره رفتم بانک!... رسید و شماره کارت ها را دادم و یه فرم تراکنش نا موفق بهم دادن و گفتن تا ۴۸ ساعت دیگه اگه پول واریز نشد مراجعه کنید!... ۴۸ ساعت گذشت!... و چند روز از ۴۸ ساعت گذشت...  

 

چهار باره مراجعه کردیم!... فرم تراکنش ناموفق را به آقایی که مثل قل یخی بود نشان دادم...  

گفت خانم واریز شده به حساب!... گفتم آقا نشده!... گفت طرف میخواد اذیتت کنه حتما!.... الان پرینت گردش هاش جلومه واریز شده به حسابش خیالت راحت باشه... اگه طرف چیزی گفت بهش بگو بیاد تا من توجیحش کنم!!... 

 

 

به صاحب حساب مقصد گفتم من دیگه خسته شدم از بانک رفتن لطفا خودتون مراجعه کنید و ببینید قضیه از چه قراره!... قرار شد روز بعد صاحب حساب بره!... و تکلیفشو با بانک مشخص کنه... 

 

فردای همان روز از بانک تماس گرفتند و گفتن اشکالی پیش آمده.. حق با شما بود پول واریز نشده!... بیاید بانک پولتونو بگیرید!!...  

 

چند روز بعد... خوشحال از اینکه روز آخریه که دارم میرم بانک...  

 

وارد بانک شدم و به باجه ی مربوطه مراجعه کردم!... گفت لطفا صبر کنید... نیم ساعتی صبر کردم!... دختر عمه باهام بود... گفت الی... دعوا کن باهاشون!... این چه وضعیه!... ولی من به طرز عجیبی نقطه جوشم بالا بود!! 

 

به کارمند بانک گفتم آقا؟.... اگه من تو برنامه ی نقطه جوش پی ام سی هستم... بیخیال اون صد دلاری خوشکل!... لطفا پول منو بدین برم!... گفت تا ظهر به حسابت واریز میشه! قول داد که روز آخری بود که منو میکشوند بانک!... 

 

من که چشمم آب نمیخورد باز هم کوتاه اومدم و رفتم خونه! 

 

تا ظهر پول به حسابم نیومد... ولی فرداش صبح کله ی سحر از بانک زنگ زدن و بعد از عذر خواهی های فراوان گفتن پول به حسابتون واریز شده!!!! 

 

مملکته داریم؟؟ 

بانک داری الکترونیکیه داریم؟ 

کارمند بانکه داریم؟ 

بانک، عابر بانکه داره؟ 

 

تو کف ۱۰۰ دلاری هم موندیم که موندیم!

نظرات 3 + ارسال نظر
مهران بقایی چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 00:26 http://www.alefba.net

تو هنی کلکته رشتیه اوبوجی...

what?..??

مهران بقایی چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 14:37 http://www.alefba.net

ترجمه : تو هنوز انگشتت را حنایی کرده ای خواهر (رشتن = دست و پا را حنا بستن)

این یک ضرب المثل محلی است در قدیم زنها عموما دستها و موهاشان را حنایی میکردند آماده کردن کاسه ی حنا برای استفاده معمولا مقدمانی داشت و تا پایان کار که کف دستها و موها را شامل میشد دستها و همه ی انگشتها حنایی میشد از این رو این ضرب المثل را وقتی به کار مبیرند که کسی تازه خواسته باشد یک کار پر دردسر را شروع کند و در اولین قدم آن باشد

عبدالکوروش پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 14:00

توجیح نه، توجیه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد