امروز خانم واحد روبروییمون دره خونمونو زد!... گفت جا دارین یه دست مبل بیاریم بزاریم تو خونتون!!... احتمالا چند وقت پیش دخترشون اومده خونه دانشجویی خشک و خالیمونو خشک و خالی دیده دلش سوخته!... بعد دیگه یه دست مبل آوردن گذاشتنن تو هال و رفتن!... مبلا یه چیز داغونی اند!.... یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید:دی.... اصلا نمیشه روشون نشست!...
نشمار.......دندون اسب پیش کشی رو میگم !
روزمره هات منو یاد یه عزیزی میندازه..
سلام