درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

انقدر میگفت (آروم... آرومتر... یواش گفتم... با تو ام ها...)... که به جای اینکه حواسم به جلو باشه... تمام حواسم و نگاهم به عقربه ی سرعت شمار ماشین بود... یه نگاه به ساعت کردم... ۳:۳۲ لبخندی از رضایت رو لبم نشست... اولین بار بود... رانندگی نصف شب تو جاده را تجربه میکردم... با خودم گفتم (خوشم میاد که بهم پا میده... و فرصت میده تا همه چیو تجربه کنم)... یه لحظه اونی که عقب دراز کشیده بود بیدار شد... و تو خواب و بیداری با غرولند گفت... تو شب دادی رانندگی کنه.. اینم که مث تو تند میره... آخرین بار بود تو جاده باهات اومدم... گفتم چی شد؟...  خواب از سر جفتتون پرید:دی... و همچنان... تخته گاز... و لبخند رضایت و نگاه زیر چشمی به سرعت شمار... و اونم همچنان ادامه میداد... (آرومتر گفتم... اصلا بزن کنار...).. خب واقعا برام یه شب به یاد موندنی بود... بخصوص که با ذوق و شوق میروندم چون بعد از ۲ ماه میخواستم بیام خونه.... اونم خیلی اتفاقی... صبح بیدار شدم.. بابا زنگ زد و گفت اگه خواستی میتونی شب باهام بیای بریم دزفول!!!.... اینگونه شد که به جای شمال سر از جنوب دراوردم!!... و اینجا دزفول است... 

 

  

۱۰ شب حرکت کردیم... ۵ صبح رسیدیم و خوابیدیم... صبح بابا بیدارم کرد... گفت پاشو برو وسایلو از تو ماشین درار... رفتم بیرون... عجب آفتابی بود ها.... آفتاب خورد تو کله ام و حال کردم و بسی لذت بردم و دلم لک زده بود برای این آفتاب داغ:دی... برای خونه و اهل خونه.... چقدر همه بعد از دیدنم احساس خوشحالی میکنن:دی... دیروز عصر خاله زنگ زد من جواب دادم به شدت سورپرایز شد... بابزرگ نیز... مرضی نیز... نسیم نیز... و عمه ها که دیروز اومدن ببیننم نیز... و..... و حتی پیرمرد میوه فروش کنار خونه نیز:دی...

نظرات 7 + ارسال نظر
دختراردیبهشتی چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 17:54

اه اه دیدی چقد گرم شده؟؟؟
به لعنت خدا هم نمی ارزه

صدای خاص چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 21:23 http://yek-jaye-khali.blogsky.com/

میگم این پستت چقدر حرار داشت برای این بود که از دزفول نوشتی
خوش بگذره دوست خوبم

عبدالکوروش پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 01:17 http://www.potk.blogfa.com

من نیز !
بخدا

محمد باغبان پور پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 09:33 http://www.nas626.blogfa.com

سلام
یعنی الان دزفول تشریف دارین؟؟؟ من توصیه می کنم اگه بیرون رفتید از سایه حرکت کنید چون مممکنه .... وقت کردید یه سری بزنید انجمن جمعه دزفول بودید.

چشم

آرون پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 13:36

شاید اگه تو هم از کله صبح تا 8 شب زیر آفتاب و دمای بالای 50 مجبور بودی بری و بیای بدون حا یه سایه بون، اونوخ دیگه دلت لک این چیزا رو نمیزد!
حالم ازین هوا دیگه به هم میخوره... دزفول و اهواز هم نداره دیگه برام... کلن خوزستانو دارم بیخیال میشم!

میفهمم!...

نقش دیوار دلم پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 14:17 http://naghshe-divare-delam.blogfa.com

ما هم نیز

مرسی مرسی

مریم پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 20:34 http://mosafer777.blogfa.com

سلام

بابا رانندهایول دختر دوست داشتنیو آخه آفتاب خوزستان تو این فصل دوست داشتنیه تورو خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



برای من آره ه ه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد