درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

سوختم

تو اتاق دراز کشیده بودم... گوشیم دستم بود تند تند رو دکمه هاش میزدم.... اومد تو اتاق... یهو گفتم اه!... سوختم... گفت الی گرمته؟... گفتم نه!... دارم بازی میکنم... سوختم!:( 

.

سر سفره ی شام رو زمین نشسته بودیم... چهار زانو...:دی... گفتم وای سوختم!... گفت داغ بود؟... گفتم نه!... این ترشی خیلی تنده! 

.

دوباره سر سفره ی شام نشسته بودیم... چهار زانو... روبروم نشسته بود.. گفتم اوه اوه.. سوختم... گفت غذا تند بود؟ گفتم نه!... داغ بود!...  

 

شما چه وقتایی میسوزید؟

نظرات 13 + ارسال نظر
لوت سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 01:22 http://loot.blogfa.com/

هرجا شانس توش دخالت داشته باشه ...

محمد باغبان پور سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 11:47 http://www.nas626.blogfa.com

سُلام علیکم و رحمه ا.. و برکاته ، خوب پس شماهم گیم بازی میکنی استغفرا... من موقعی که وقتی غذایی خوشمزه باشه از تو فر دربیارن و بقیش هم که خصوصیه گفتن نگین زحمت داره نمیای وبلاگ من ها؟؟؟؟؟؟

آرون سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 14:13

من بیشتر دیگرانو میسوزونم! اونم با اسمس!!!!!! بیچاره ها جزغاله میشن!
یه حالی میده!!!!!

پسر دزفولی سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 14:53

سلام.

یه بار وقتی که خیلی کوچیک بودم سر سفره چهار زانو نشسته بودم.خم شدم که سوپ بخورم با سر رفتم توی سوپ.......

عبدالکوروش چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 01:45

فراموش نکن الی خانم
ما نسل سوخته ایم.
نسلی که همیشه در حال سوختن بوده ایم.
بر عکس آن پدرسوختگان
ما دلسوختگان نوباوه این دیار
مثل شمع سوختیم و دم نزدیم
از خودسوزی پروانه های هم نسل خویش...
سوختن مان را به رخمان مکش عزیز
دلیل برای سوختن فراوان است.

نقش دیوار دلم چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 02:39

اینجا ما همیشه در حال سوختنیم

مگر اینکه عکسش ثابت بشه

امیررضا چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 11:48 http://hakarim.blogfa.com

کسی قدر نشناس باشه یا حرف مفت بزنه خیلی منو می سوزونه
البت خدا نکنه دهنم باز بشه

مریم چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 18:58

کرگدن چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 20:44

ما وختایی که می سوزیم از یک نواحی خاصصیه که رومون نمیشه بگیم !
ضمنن مرسی از ابراز لطفتون به انشای شانزه لیزه .

خیلی انشاتون به دل ما نشسته بود آخه:دی

فروشنده پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 00:42 http://13651365.blogsky.com/

ما همیشه در حال سوختن و ساختنیم

نازخاتون جمعه 3 تیر 1390 ساعت 22:54 http://nazkhatoon.blogfa.com

من خیلی وقتا با دیدن خیلی چیزها دلم می‌سوزه.
مثل دیدن دخترکی که امروز در فیلم دیدم که رها و بی‌هیچ دغده‌ای توی خیابون زیر بارون می‌دوید و از خیس شدن موهاش لذت می‌برد.

دختراردیبهشتی دوشنبه 6 تیر 1390 ساعت 11:19

خام بدم پخته شدم سوختم..
تا هنر خود به تو آموختم

محمد شنبه 11 تیر 1390 ساعت 13:30 http://birnaimage.aminus3.com/

سلام من چهارمین دفعه است که میام و از خوندن مطالب وبلاگت سیر نمیشم خیلی لذت می برم عین...

راستی من هیچ وقت نسوختم چرا سوختم ولی نگفتم سوختم جز یکدفعه که یکیو خیلی دوسش داشتم و متاسفانه اون با نهایت بی مهری بهم پشت کرد.اونجا بود که جگرم سوخت و از ته دل گفتم سوختم.

مرسی بابت وبلاگ قشنگت خیلی بهم انگیزه میدی. ببخشید که نیومده پسرخاله شدم اخلاقم اینجوریه دیگههههههه

دیگه گیر افتادی و راه در رو نداره اینجا

خوش اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد