درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

ساعت ۴ صبح خوابیدم... به این امید که تا لنگ ظهر میخوابم... ساعت ۷ زهرا داشت میرفت سر کار... ادکلنش مردونه بود... با بوی ادکلن مردونه از خواب بیدار شدم... به یاد صبح هایی که با بوی ادکلن بابا از خواب بیدار میشدم و بوی ادکلن تا چند ساعت تو خونه میپیچید... دیگه خوابم نبرد!... خونه حسابی به هم ریخته بود... شروع کردم به تمیز کردن... خونه مث یه دسته گل شد... ۵ دقیقه نگذشته بود که... یه نفر در خونه رو زد!... اون وقت صبح!... نمیدونیییییید!... صاحب خونه بود!... اومده بود خونه را ببینه!.. و فک کنم اون وقت صبح سر زده اومده بود که یه سر و گوشی آب بده ببینه ماها تو خونه چیکار میکنیم!!.. خونه تمییییز!... :دی... همه چی مرتب:دی... لابد با خودش گفته چه دخترای خوبی:) 

 

صابخونه رفت... چند دقیقه بعد از آژانس زنگ زدن گفتن بیاید قرار دادتونو تمدید کنید... ما هم که دیگه حس دنبال خونه گشتن نداشتیم... پاشدیم رفتیم اونجا... بعد رفتیم تو یه اتاقی:دی...  یه پسره اومد قرار داد نوشت بعد برامون خوندش... امضا کردیم:دی... فضای جدید و عجیبی بود:دی... رو میز شیرینی بود... بعد من هی باخودم میگفتم وقتی امضا کنیم میگه بفرمایید شیرینی!... ولی نگفت!... و من تو کف شیرینی ها موندم!... 

 

 

اومدم خونه... یه ریز... رو گزارش سمینارم کار کردم... کلا حالا که تموم شده... میبینم که واقعا انقدر ها که واسه خودم بزرگش کرده بودم سخت نبود...  

گزارشو که کامل نوشتم... فهرست بندیش مونده بود... منم ساااده دو ساعت کامل وقت گذاشتم... تمام سر فصل ها را نوشتم... کلی تایپ کردم... بعد دیدم با چارتا کلیک ورد خودش فهرست میزنه:)... ضایع شدم:دی 

 

 

یکی از همکلاسیا... اصولا... از اول ترم تا الان... همش کمکش کردم... همه جوره... امروز یه سری از تکالیف پردازش سیگنالو برام فرستاد... هنوز نفرستاده مسیج زده میگه من تمرینای متلبو برات میل کردم لطفا تو هم هر چی سرچ داری بهم بده!!.... هم کلاسیه داریم؟.... 

 

الان سارا نشست تمام تنظیمات گزارشمو برام انجام داد:دی... جا داره همینجا ازش تشکر ویژه به عمل بیارم... همچنین تشکر ویژه از فاطی عزیز... که امروز یه کمک جانانه بهم کرد واسه فهرست بندی... امیدوارم هرچه زودتر گزارش خودش هم آماده بشه...

نظرات 2 + ارسال نظر
آرون شید چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 02:38 http://aron.parsiblog.com

بینم په تو دوره کارشناسی مگه مبانی کامپیوتر پاس نکردی؟
بسی باحال بود!

نه والا!.... ما مال خیلی پیشیم:دی

مبانی از این درس جدیداس:دی

مسعود چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 08:13

سلام الان 8 و15 دقیقه صبحه و من تازه از بانک برگشتم ! خدا لعنت کنه از بس فیش نوشتم هلاک شدم
پس به حرف من تو وبم گوش نکردی آخر رفتی طرف سمینار؟
قر کمر کسی نرخیته چرا؟ از طرح رقص منم کسی استقبال نکرده ثل روزمرگی تو
راستی جدیدا با این تا شکلک کلی حال میکنم


:دی

امروز تحویلش میدم و تموم... هم من راحت میشم هم تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد