درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

هوم:(....  

امروز روز آرومی بود تو بیمارستان....

بدون هیچ گونه حاشیه ای....

اصلا این روزا همه چی به طرز مشکوکی آرومه:(....  

روزها همه چی آرومه و شب ها...  

کابوسهای وحشتناکی که وقتی بیدار میشم 

....و میبینم همه چی خواب بود یه آخیش میگم...  

....ولی تا یه ساعت بعد تمام تنم از ترس خشکه:(:(..... 

 

----------------------------------------- 

 

وقتی داشتم برمیگشتم... یه آمبولانسی تازه وارد بیمارستان شده بود... داشتن بیمار را از تو آمبولانس خارج میکردن... بیمار یه خانم پیر بود که کفش مشکی پاشنه ۳ سانت پاش بود... همراهش یه پیرمرد بود.... خانمه بیهوش بود... دلم ریش شد:( 

 

 

دفعه ی قبل هم... قبل از برگشتن... تو اورژانس مسمومین یه کاری داشتم.... اصلا یه چیزایی دیدم.. نابود شدم.... 

 

سری قبل هم تو اورژانس... یه پیرزن با موهای آشفته ی کاملا سفید که تیشرت و شلواری تنش بود... روی یه تخت حمل مریض در حالت بیهوشی بود... یکی از دستاش میلرزید... یه ماسک اکسیژن رو صورتش بود که این ماسک به هیچ جایی وصل نبود.... و لوله اش از روی تخت آویزون بود.... و همراه مریض یه خانم جوانی بود که از اینور به اونور میدوید... هلاک شدم:( 

 

------------------------ 

 

شب تا صبح بیدار بودم و کار کردم.... تک تک سلول های تنم ازم خواهش میکردن که استراحت کنم.... ولی من بی توجه یه ریز بهشون فشار میاوردم و کار میکردم تا سمینارم آماده شه:(... آخرشم وقت نشد و سمینارم افتاد واسه هفته ی آینده:( 

 

------------------------ 

 

دکتر نوش..یروان درباره ی انتخاب موضوع پروپوزال صحبت میکرد.... داغون شدم:(.... من یکی از بزرگترین اشتباهات عمرمو انجام دادم واسه انتخاب موضوع:(.... چون اون موقع هیشکی نبود منو راهنمایی کنه:(............. حالا میفهمم چرا تو این چند ماهی که پیش استادم نرفتم اون چرا هیچ سراغی ازم نگرفته:(.... 

 

-------------------------- 

 

پس فردا سمینار دی آی پی دارم:( 

 

آخر هفته کلی تمرین شبیه سازی باید تحویل بدم.... 

 

زندگی سخت شده:(

نظرات 6 + ارسال نظر
ذهن منحرف شنبه 17 دی 1390 ساعت 18:34

خواستی سفارشت رو بکنم بیمارستان گلستان اهواز استخدامت کنن

عمرن تو بیمارستان کار نخواهم کرد.....

محسن شیرزاده شنبه 17 دی 1390 ساعت 19:04 http://dez-negar.aminus3.com

وقتی تو بیمارستان باشی احتمال اینکه از این چیزا ببینی زیاده
خیلی باید سخت باشه این کارهایی که میگی
امّا الی میتونه با برنامه ریزی و سعی بیشتر همشونو انجام بده اونم به بهترین نحو !
خودتم میدونی الی میتونه ؛ مگه نه ؟
در مورد موضوع پروژه ات هم......!

الی میتونه...میتونه...

کاش تو همکلاسم بودی محسن:دی

به شدت به یه برنامه نویس نیازمندم این روزا:دی

دختراردیبهشتی دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 15:24

خب من هنوز موضوع پروپوزال مشخص نکردم..به من بگو چی گفت :دی

وای که من پدرم درومد..هرچی ملت یه ترم دی اس پی خوندن دو روزه دارم میخونم

واااااااای کاش اونروزی که اومدی دانشگامون میومدی سر کلاسمون... خیلی به دردت میخورد:(

کار سخت و باارزشی دارید
مشق صبر و پشتکار می کنید
برقرار باشید و دل شاد

مرکز شهر دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 12:20 http://www.dt24.blogfa.com

درود
با " ساخت گنبد سلطانیه از چوب توسط هنرمند دزفولی" منتظر شما هستیم.

مرتضی پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 15:31 http://www.smsfilm.blogfa.com

سلام.
"برای او" در نخستین جشنواره ی ایران 1404
یا حق .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد