درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

گلی داره پیکشو حل میکنه...یه سری سوال باید بنویسه و حل کنه.... کتاباش همه اینور اونورن... نمیدونم میدونه مانتو شلوارش کجان یا نه.... من به جاش استرس دارم و  هولی گرفتم که این بچه صب زود باید بیدار شه:(.... 

 

 

 

امروز صب وقتی بیدارم کردن.... فقط به این فکر میکردم که برم خونه و بخوابم..... بعد از ۳ شب متوالی که خونه ی خودمون نبودیم.... امروز دلم فقط خونمونو میخواست.... بابا زنگ زد.... گفت برنامه ی امروز چیه؟.... گفتم هیچی بابا جون... خونه... استراحت.... لالا.... فقط خواب!....  

 

ولی.... 

 

ساعت طرفای ۵ عمو زنگ زد گفت بریم گلخونه..... در عرض چند دقیقه..... ملتو خبردار کردیم و رفتیم گلخونه.... خیلی جالب بود برام که بعد از این ۳ روز همه پایه بودن و خستگی ناپذیر:دی.... من و آبجی با دختر عمه و شوهرش بازی میکردیم.... دست اولو ما بردیم.... دست دوم شرط بندی کردیم.... هر کی باخت باید ماشین اون یکیو بشوره!!!!.... و ما باختیم:دی....  

 

هوا خیلی خوب بود.... جای خوبی هم نشسته بودیم.... زنگ زدیم بقیه دارن میان شام بخرن بیارن و شام هم همونجا موندیم.... خیلی خوش گذشت.... کلی پانتومیم بازی کردیم با بچه ها... صبح فکرشم نمیکردیم که شب همچین جایی باشیم و انقدر جون داشته باشیم که بازی کنیم و.....

 . 

گلی داره گریه میکنه.... به مامان میگه مامان یه بهونه واسم پیدا کن که فردا به خانومم بگم چرا مشقامو ننوشتم!  

 

پ.ن. سبزه هم گره نزدیم!

نظرات 2 + ارسال نظر
ذهن منحرف سه‌شنبه 15 فروردین 1391 ساعت 20:34

سال نو مبارک
تا گیر نیفتادی استفاده کن

دختراردیبهشتی چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 21:18

ای گلیه بیچاااااارهههههههه
ینی 14 ام یه % نیمتونسم تصور کنم چطور قبلنا اینموقه میرفتم مدرسه
وحشتنااااااااااااااااااااکهههههههههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد