با بچه ها تو سالن مطالعه ایم.... من نشستم.... دارم یه سی دی واسه سارا اینا رایت میکنم.... زهرا و فاطی هم ایستادن و صحبت میکنن.... فاطی میگه الان پیش نسرین.ش بودم کلی کمکم کرد و چیزای جدید بهم یاد داد و ایرادای برناممو گرفت و ...... زهرا صاف تو روم نگام میکنه و میگه.... د بیا.... کاش بجای الی نسرین.ش هم خونمون بود!!!.... اونوقت مشکل پروژه ها حل بود!!..... چند ثانیه بهش خیره میشم و بهش میگم یعنی صاف قهوه ای کردی منو!.... بعد میگه نه!.... خوب حالا الی هم خوبه اگه الی نبود کی برامون غذای خوشمزه درست میکرد!!!
من: :/
زهرا: :)
بچه ها: :))))))