درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

بابزرگم

فقط یک ثانیه...
فقط یک ثانیه زمان لازم است تا بعد از آن یک ثانیه...
فعل های "است" و "میخواهد" و "دارد" و "دارم"
بشود "بود" و "میخواست" و "داشت" و "داشتم"...
و امروز...
به جای اینکه بگوییم "بابابزرگ ما بهترین بابزرگ دنیاست"...
میگوییم "بابابزرگ ما بهترین بابابزرگ دنیا بود"
و من هنوز باورم نمیشود که دیگر نیست....
حتی دیروز...
باورم نمیشد آنکه دارند به خاک میسپارندش بابزرگ من است
حتی وقتی که روی آن تخت دراز کشیده بود...
و در لباس سفید پوشانده بودنش و رویش را باز کردند تا برای آخرین بار ببینیمش...
فکر نمیکردم که دیگر نمیبینمش...
فکر کردم آرام خوابیده است....
و نباید گریه کنم تا بیدار نشود...
و من گریه نکردم....
و نخواهم کرد...
چون او همیشه زنده است
همیشه زنده است
همیشه زنده است
..

نظرات 4 + ارسال نظر
سید رضا یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 10:43 http://srsreza.blogfa.com

سلام.همه بابا بزرگها عاشقند و مهربان.همه بابا بزرگها دوست داشتنی هستند و نبودشان عذاب آور.خدا همه رفتگان را بیامرزد.انها زنده اند و دنیایی دیگر را تجربه می کنند.خدایش بیامرزد.تسلیت مرا پذیرا باش

م . ش جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 19:49

خدا رحمتشون کنه....

مسعود یکشنبه 13 اسفند 1391 ساعت 01:43

خدا رحمتش کنه الی

آرون سه‌شنبه 29 اسفند 1391 ساعت 16:18

تسلیت میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد