درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

دیروز این موقع... پر از استرس بودم..... همزمان قند هم داشت تو دلم آب میشد... 

 

امروز این موقع... فقط ته دلم خالیه :( 

 

چند شب پیش... از بس که همینجور قند داشت تو دلم آب میشد خوابم نمیگرفت.... 

 

امشب.... از بس ته دلم خالیه و غمگینم خوابم نخواهد گرفت.... 

 

آخه نمیدونم.... یه وقتایی داریم زندگیمونو میکنم... عادی و راحت و خوش... این چه حکمتیه که سر دلمون برداشته میشه و بعدشم هیچ اتفاقی نمیوفته؟؟  

 

خب حالا از یه زبون دیگه: 

 

یه وقتایی اصن انتظار یه اتفاق خوبو نداریم.... بعد یهو یه نفر میگه که داره یه اتفاق خوب میوفته... بعد آدم همه فکر و هوش و حواسش فقط به اون چیز خوبه فک  میکنه... دیگه یه چیز معمولی خوشحالش نمیکنه.... 

 

الان یه جورایی اونجوریم:( 

 

نمیفهمم 

نمیفهمم 

نمیفهمم

نظرات 1 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 16:53 http://robefarda.blogsky.com/

مراعات کن.مَرَض قند میگیریا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد