بعد از رفتن مامان روز اول سر سفره صبحونه:
البته قبلش ساعت یه رب به ۶ پاشده بودم و رفته بودم نون خریده بودم و صبحانه آماده کرده بودم و ملتو بیدار کرده بودم....
عمه گفت الناز بیدار نشده مثکه خیالش راحته الی هست.... بابا گفت الی که باشه همه خیالشون راحته...
.
.
.
.
بعد از رفتن مامان روز دوم....
به جای یه رب به ۶ یه رب به ۷ بیدار شدیم:دی..... دیگه از امروز به بعد با اینکه الی هست هیشکی خیالش راحت نیست :دی
ههههههههههه likeeeeeeeeee در حد بنز
سلام وبلاگت حرف نداره حرفات با مزس به منم سر بزن و نظر بده