درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

چارشمبه عصر نشده بود هنوز.... دراز کشیده بودم داشتم با گوشیم بازی میکردم و غرق در افکار..... یه مسیج اومد... حال نداشتم بازی رو قطع کنم و برم مسیجو بخونم..... چند دقیقه بعد سوختم :(....از بازی که خارج شدم دیدم عه یه مسیج داشتم نخونده بودمش.... بازش کردم :( دکتر ش !!!! نوشته بود how u do you!!! بسمه الا!! دکتر خوبی؟؟؟.... این دیگه چه مسیجیه؟؟.... کلا خواب و آرامش ازم ربوده شد و پاشدم!.... لپ تابمو روشن کردم!!.... بعدش بهش مسیج دادم و گقتم در حال نوشتن مقاله.... تا شمبه آماده میشه و شمبه چه ساعتی فرصت داری!!!.... اون روزی که این مسیجو دادم فکر میکردم شمبه خیلی روزه دوریه!!... و احساس زرنگی میکردم.... ولی الان که شبه شمبه است و خوابم میاد و فقط 4 صفحه از مقاله آماده شده دارم فکر میکنم که کلا شمبه روز نزدیکیه و دیگه هیچ وقت نباید بگم شمبه کاری انجام میدم چون 5 شمبه و جمعه رو نباید جزو روزهای کاری حساب کرد و از این صوبتا.......


دیشب رفتیم کرج خونه عمو اینا.... امروزم رفتیم خونه اون یکی عمو اینا.... خیلی آخر هفته خوبی بود :)))



نظرات 2 + ارسال نظر
دختراردیبهشتی شنبه 16 آذر 1392 ساعت 14:31

واویلاااااا.... آره زودی می گذرهه...امروز شمبسسسسسسسسسس

رفتم پیشش :)))))) با پر رووییییی تمام!!

غزال دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 17:28 http://mygoldendays.persianblog.ir

کلا این روزها عجیب زود میگذرن و فقط تا چشم به هم میزنی هی شنبه است هی دوباره شنبه میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد