با کپل رفته بودیم پیش دکتر پوسترهامونو بهش نشون بدیم.... بعدش من کلی باهاش صحبت کردم و ازش کمک خواستم و وقت خواستم و ..... خیلی اتفاقا افتاد اون روز.... بعدش رفتیم پیش دکتر ب.... دوستم باهاش صحبت کرد بعد یه حرفای تاثیر گذاری زد و .... کلا اون روز بعد از دانشکاه دلم نمیخواست برم خونه... دوس داشتم سرییییییع برم سمت خلبان و مفصل باهاش حرف بزنم.... بهش زنگ زدم.... جواب نداد... مسیج داد گفت آی ویل کال یو!.... منم حرکت کردم رفتم سمت محل کارش :| :|
تقریبا یه ساعت تو راه بودم.... تاااا خودش زنگ زد.... بهش گفتم من نزدیک محل کارتم :|||
بعد اومد و هوا خیلی سرد بود....
ولی بدون توجه به سرمای هوا حدود 2:30 تو یه مسیر راه رفتیم و حرف زدیم..... فک کنم اون مسیرو 59 بار رفتیم و برگشتیم تا حرفامون تموم شد... خیلیییییییییییییی خووووووب بووووووووود.... خیلیییییییییییی دوووس داشتم :))))
فقط بعدش تا آخر شب سرما نفوذ کرده بود تو تنمون:دی
.
.
.
همون شب با هم رفتیم تو یه خیابونی پایین تر از میدان امان حسین بود.... تره بار و قصابی و خشکبار و این چیزا توش بود.... بعد نصف مغازه ها کله پاچه فروشی داشتن!!!.... یعنی قشنگ بورس کله پاچه!!.... بعضیا داشتن کله ی گوسفند یا پاچه اشو یا پاچه گاوو کباب میکردن آماده فروش!!... خیلی جالب بود.... خیلیییییییی حتما برید ببینید.....
.
.
.
دیشبم با دوستامون و خلبان رفتیم کی اف سی.... خیلی خووووب بود.
سلام.این بازار رو که میگی رفتم.جای جالبیه.شما هم مواظب خودتون باشید سرما نخورید.خوش باشید در پناه حق
مرسی