درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

مامانم اینا اومده بودن خونمون... بابام یه مرغ و خروس ابریشمی برام سوغات آورده بود(آیکون خیلی تعجب).


روزنامه پهن کردم تو تراس و گذاشتیمشون تو تراس... سر صبح خروسه هی قوقولی قوقول میکرد... از 5 تا 7 صبح بی وقفه!!!


همش احساس میکردم تمام همسایه ها دارن بدو بیراه میگن بهمون!....


.

.

.



همزمان داییم اینا هم اومده بودن خونمون.... شب با دایی اینا رفتیم بیرون، برگشتنی دایی از در مجتمع رد شد و مجبور شد عقب عقب وارد مجتمع بشه، نگهبان بصورت خیلی متعجبی مونده بود نگامون میکرد، اصلا نپرسید کجا میرید؟ خونه کی میرید؟ بلوک چند میرید؟


خلبان گفت: تو دلش داره میگه حتما اینا همونان که خروس دارن ولشون کن برن تو!!!


.

.

.


دیروز مامان اینا رفتن... مرغ و خروسو دادم بهشون ببرن!!.... 


فک کنم همسایه ها نفس راحتی کشیدن از دستشون.... ما نیز :))))

نظرات 2 + ارسال نظر
افسانه سه‌شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت 16:02 http://gtale.blogsky.com

به خدا گفت : خداوندا عزیزترین بندگانت چه کسانی هستند ؟

خداوند فرمود : آنان که می توانند تلافی کنند اما ...

به خاطر من ، می بخشند !

سرور یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 16:36 http://khanoom-moalem.blogfa.com

میخونمت ها
پیگیرانه
کم مینویسی ولی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد