درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

من: فاطمه من شبا خیلی زود میخوابم... مثل مرغ ها زود میخوابم! 

 

فاطمه: مرغ من ساعت ۱۲ نصف شب میخوابه! 

 

--------------------------------------------------------------------------------- 

 

حالا چیکار کنم خوب؟.... ساعت به ۹ نرسیده چشمام سنگین میشه!... پلکام میوفته پایین!... احساس میکنم شدیدا خوابم میاد... بعد با خودم میگم الی امشبم بخواب...  و هر شب زود میخوابم!... دوست دارم بیدار بمونم و از سکوت خونه استفاده کنم و درس بخونم...  فیلمی تماشا کنم.... اخباری ببینم.... رو پروژم کار کنم و تمومش کنم....   ولی........

 

--------------------------------------------------------------------------------- 

 

 

چیکار کنم؟.... شبا قهوه بخورم؟.... با آب خنک صورتمو بشورم؟.... اینا تاثیر نداره!... راه دیگری سراغ دارید شما؟

نوجوانی!

هیچ وقت از زبان پدربزرگ یا مادر بزرگ یا عمه ی بزرگ پدرم یا پدر بزرگ مادرم نشنیدم که بگویند اعصابم خراب شد یا اعصابمو داغون کردی یا اعصاب ندارم!... پس این واژه بیشتر از ۳۰ سال عمر ندارد! 

 

در دفتر خاطرات نوجوانی ام.... جایی نوشته ام: (اصطلاح جدید: واسه هم لاو میترکونن)... پس این اصطلاح حدود ۹ سال عمر دارد!.... 

 

 اون موقع نمیدونستم وبلاگ چیه!... حرفامو تو دفتر خاطراتم مینوشتم و قایمش میکردم تا کسی نخونه!....  هر وقت میخونمش...  

 

 میگم ادما دستخطشون به مرور زمان عوض میشه چون روحیاتشونم عوض میشه.... دستخط الی نوجوان دیدنیه!... اگه اسکنر داشتم دستخط نوجوانی و الانم رو میذاشتم تا با هم مقایسه بشن! 

 

من خیلی عوض شدم!... هدف هام.... رویا هام.... آرزوهام....  

 

اون موقع بیش فعال بودم و شیطون! ولی الان!.............