درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

یه چیزی بگم؟ 

 

تو بیمارستان تو بخش های ویژه یه اتاقک هایی هست که توش طبقه بندی کوچیکه و رو هر طبقه اسم دارویی که اون تو هستو نوشته!... چند باری که رفتم اونجا... همش چشمم دنبال اسم  قرص ها بوده!... که ببینم توشون قرص سیانول هست یا نه!... ندیدم!... 

 

از اون قرصایی که هرکی بخوره در عرض چند ثانیه میمیره! ! !‌‌ ! ! ! 

 

خواب!

چند شبه همش شبا خواب بد میبینم!.... و وقتی بیدار میشم میگم آخیییش همش خواب بود!...  

دیدید گاهی وقتا تو فیلما... واسه یه نفر یه اتفاق خیلی خوبی میوفته؟... بعد طرف باورش نمیشه و میگه باورم نمیشه حتما دارم خواب میبینم!... واسه من تاحالا اصلا همچین اتفاقی نیوفتاده که از خوشحالی احساس کنم دارم خواب میبینم! 

فقط گاهی وقتا برام اتفاقای خیلی بدی افتاده که دوست دارم همش مثل یه خواب باشه و چشمامو باز کنم ببینم همش تموم شده!

شب نوشت!

چشمام باز نمیشه!... این آپ رو دارم چشم بسته مینویسم... منتظرم آخه.. اگه الان برم بخوابم راحت نمیخوابم چون همش منتظرم!... 

میگم!... از چی بگم حالا؟ 

 

هان!... فهمیدم.... از عمو براتون میگم!... امروز که رفتم آزمون... اونجا همه بی ادب هستند... هیشکی سلام بلد نیست... بعد من تا وارد میشم هی به همه سلام میکنم... همیشه صندلی من کنار صندلی یه عموییه... همیشه وقتی میرم میشینم بهش سلام میکنم... بعد امروز... یه خورده زود رفتم.... ولی عموهه نشسته بود تو سالن!... دیگه اونو که میبینم میدونم صندلیم کنار اونه و لازم نیست هی دنبال صندلیم بگردم... رفتم بهش گفتم سلام... بعد نشستم... بعد اونجا هیشکی هیشکیو نمیشناسه!... سرم پایین بود.. عموهه برگشت گفت خانم.... اسممو میدونست!!!!... گفت خوندی؟... گفتمش نه!... نرسیدم!... گفت دانشجویی؟... گفتمش آره... بعد گفت من ۱۱ سال پیش فارغ التحصیل شدم... میخواستم بگمش عمو از سر کچلت معلومه... ولی بیچاره کچل نیست... بعدش اسم استاداشو میگفت... گفت هنوزم اینا اینجا دارن درس میدن!... 

 

 

 

بعد آروم بود... یهو گفت... نگاشتا خیلی سختن!... خندم گرفت! 

 

بعد میخواست یه چیز دیگه بگهووو خانومه گفت شروع کنید... بعد دفترچه هامونو برداشتیم و شروع کنید!.... 

 --------------------------------------------------------------------

 

الان از مهمونی اومدیم... تو مهمونی.. نشستیم دبرنا بازی کردیم.... قرار شد هرکی برد پاشه برقصه!... پسر عمه بزرگه برد... گفتیمش یالا باید برقصی... شوهر عمه گفت نه ه ه ه ه ماه محرمه!... قرار شد بعد از محرم قضاشو به جا بیارهْ!!!! 

 

--------------------------------------------------------------------- 

 

فردا صبح آزمون دارم!... کی بیدارم کنه حالا! 

 

هااااااا بعضیا که تنها تنها میخوان برن شهیون خوش بگذره بهشون.... جای منم خالی کنن... منم میخواااااااام!!!! 

 

خو دیگه برم بخوابم!... شب بخیر...

انگیزه

میگم!....dance3.gifحدود یه ماهه یکی از دوستای نزدیکمو ندیدم!....خو چیکار کنم!..victory.gif اونا تو یه شهر دیگه زندگی میکنن ما تو یه شهر دیگه... بالاخره راه دوره دیگه... او و و و و .....و و و و ه ه ه ه...  ما دزفول زندگی میکنیم اونا اندیمشک!.... خیلیه هاااا نه؟

دیروز زنگ زده میگه ها الی چطوری؟... په اچه صدات گرفته؟... سرما خوردی؟... میگمش نه... تو این مدت خو دیگه... عوض شدم... اگه ببینیم نمیشناسیم... پیر شدم... موهام رنگ دندونام شده... میگه برا چی؟... میگمش خو دیگه پیر شدم پا پروژهComputerReading a Book هرکارش میکنم تموم نمیشه!

 

خو اینو ول کنید حالا......  

----------------------------------------------------------- 

الان داشتم تو اسمایلا دنبال شکلک با مزه میگشتم.. اینو دیدم:connie_caveman-1.gif 

 

بعد یاد اون روز افتادم که امتحان مدیریت خدمات بهداشتی درمانی داشتیم..... یعنی درسی آسون تر ازش نیست... قبلش رفته بودیم سوله نمره ها رو ببینیم... مشخصه یه درسو میخواستم... کارت ورود به جلسه رو درآوردم و مشخصه رو از روش نگاه کردم... بعدش دیگه رفتیم که بریم سر جلسه... امتحانومونم طبقه سوم حسابی بود... هرچی گشتم کارتم نبود... این حراستی فگری هم نمیذاشت بدون کارت برم تو... گفتم حتما کارتو تو سوله انداختم!... به انگیزه گفتم... تو برو من نمیام!... برم دنبال کارتم بگردم اگه ندیدمش دیگه هیچی دیگه!... درسو حذف میکنم!... انگیزه گفت مگه دست خودته... حذفش میکنم یعنی چی... بدو بریم کارت المثنی برات بگیریم... دقیقا مثل این اسمایله انگیزه موهامو گرفته بود با خودش میکشوندم!.... البته چادرمو!... بعد دیگه رفتیم از اینور به اونور... هی گفتمش انگیزه تو برو سر جلسه.. امتحان شروع شده... گفت نه!.. باید با هم بریم... بیچاره موند تا برام کارتی صادر کردن بهم دادن!.... چه روزی بود!... خیلی خندیدیم...آخرشم... چند ترم بعد... دیدم تو کیف پولم یه کارت ورود به جلسه هست!... کارته تو کیف پولم بود و ما..........

 

مدارا!

بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم 

بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خستم اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم 

بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی خستم 

بیا از درد حکایت کن که من محتاج این هستم اگر از زخم دل پرسی بدان مرحم بران بستم  

برو راه وفا اموز که من بار سفر بستم اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم 

برو عشق از خدا اموز که من دل را برو بستم اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستم 

مجنونم و مستم به پای تو نشستم  

مجنونم و دستم به دامان تو بستم هشیار شدم آخر از دام تو جستم 

عاشق..... عاشقم و خستم 

 

ترانه ی قشنگیه نه؟... من که عاشقش شدم!....... 

 

اولین باری که شنیدمش... داشتم نکست پرشین استار میدیدم... یکی از شرکت کننده ها اینو خوند... خیلی به دلم نشست ولی نمیدونستم خوانندش کیه... دیروز صبح که بیدار شدم.... تا تیوی رو روشن کردم... پی ام سی داشت اینو پخش میکرد...دیدم خوانندش شهرام شکوهیه... تو گوگل نوشتم... آهنگش اومد... دانلودش کردم!... از دیروز تا حالا هزار بار گوشش دادم! ریتم آهنگش خیلی به دل میشینه! 

 

آهنگش ۵ دقیقس!... یعنی اگه برم رو تردمیل ۱۰ بار این آهنگو گوش بدم ۵۰ دقیقه گذشته!.... حدود ۳.۵ کیلومتر راه رفتم... حدود ۱۲۰ کیلو کالری سوزوندم...