درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

 

نتونستم حرفامو بزنم! 

کلا یه مدتی اینجوری شدم!.......

تو پست بعدی مفصل تر مینویسم!

 

امروز امتحان زبان داشتم!... نخونده رفتم سر جلسه!... یعنی رو هم رفته ۲ ساعت نخونده بودم!... ولی سوالا رو که دیدم کلی پشیمون شدم!... اخه هرکی یه کم خونده بود ۲۰ میشد!... البته یه ریدینگی داده بود ۱۱ کلمه جاخالی داشت!... درمورد معده بود!... و برداشت سیگنالهل از ماهیچه ی معده بهش میگن الکتروگاستروگرام!(حالا هی بگید وبلاگت مطلب علمی نداره)  خیلی سخت بود!... با اینکه اون قسمت از درسو تو کلاس خودم خونده بودم و واسه ملت ترجمه کرده بودم ولی نصف کلمه هاشو بلد نبودم!...  نصفشو غلط نوشتم!... بعد امتحان رفتم پیش استاد گزارش کاراموزیمو بهش بدم.... کمی در مورد کاراموزی حرف زدیم... بعد دیدم برگه سوال امتحان جلوشه جوابا رو هم با خودکار قرمز توش نوشته بود... بهش میگم استاد صحیحشون کردی؟.... سس میکنه از خنده!... با لهجه ی جالبش میگه اگه سرعت نور داشتم هم نمیتونستم تا الان تمومشون کنم.... نم کجاییه!... شوهرش که ترکه خودشم یه لهجه خاصی داره!... لابد اینم آذریه!... ولی آدم خوبیه!... مدتهاست که وقتی میرم پیشش خیلی خوش برخورده!... بعد گفتمش استاد جواب اون سوال سخته کدوم بود!... گفت کدوم سوال سخته... بعد نشونم داد!... برگه رو که دیدم متوجه شدم یه عالمه غلط داشتم!  

  

بعد امروز یکی از همکلاسیا اومد تو سالن... یکی از دوستاش گفتش امروز چقدر خوشکل شدی!... بعد دختره بهش گفت حتما به خاطر اینه که دیشب فقط یه ربع خوابیدم!... یعنی چی آدم شب فقط یه ربع بخوابه!... من که نمیتونم و خوابمو با هیچی عوض نمیکنم جز یه چیز!.... اینکه دوره هم جمع شیم و تا صبح بازی کنیم... بعد صبح خونه رو تاریک کنیم و مبایلا رو خاموش و پریزای تلفن کشیده و پریز آیفون کشیده.... و بعد تخت بخوابیم... بیدار شیم ببینیم عصر شده و پلاک تلفنو که بزنیم هی تلفن زنگ بخوره بگه پس کجایید!.... ای جوونیییی کجااااایی که.....  

 

 

 

بعد امروز بعد امتحان دوست جونیا اومده بودن دانشگاه... بعد مدتی همو دیدیم و حرف زدیم و .... هااااا حسابی سورپرایز شدم!... دختر اردیبهشتی کادو تولدمو هنوز بهم نداده بود...  امروز بهم داد... کادو رو باز کردم دیدم توش پر از پوله!... یادم اومد که از قبل یه حسابایی با هم داشتیم و من فراموش کرده بودم!... ذوق کردم حسابی!... کادوشم خیلی ناز بود... دستشم درد نکنه... 

 

پ ن: مهتاب جون!... قضیه نصف نصفو فراموش کن دیگه!... من خودم کادو دار شدم!

زلزله!

نه مثکه جدی جدی.... زلزله بوده دیشب!.... 

من خواب بودم!... دیشب از ساعت ۹ رفتم بخوابم!... خو چیکار کنم!!! زود خوابم میگیره!... در عوض صبح واسه نماز خودکار بیدارم!... بعدشم دیگه نمیخوابم!...  

 

داشتم خواب میدیدم!... نمیدونم چه خوابی... یه لحظه احساس کردم یکی تو اتاقمه داره تختمو تکون میده!... صدای جیر جیر تختم بلند شده بود.... چشمامو باز کردم... دیدم ای بابا زمین داره میلرزه!... بعد یهو همه چی آروم شد!... پاشدم!...!.... بعد فک کردم من چرا دنبال قرص سیانول میگردم! بشینم دعا کنم زلزله بیاد!... بعدتو تخت خودم... زیر پتوی گرم و نرمم.... خونمون هم که طبقه سومه....حتما میریزه پایین و دیگه راحت به ملکوت اعلا میپیوندم!

 

میخواستم برم مامانم اینا رو بیدار کنم!... ولی گفتم الان میگن چته؟ خواب دیدی حتما!!!!

مبایلمو نگاه کردم دیدم دختر اردیبهشتی ساعت ۱۰:۲۳ مسیج داده و من خواب بودم!... جواب مسیجشو نوشتم و بهش گفتم ببیییییین الان زمین لرزه بود یا من خواب دیدم!... گفت آره زمین لرزید!.... 

 

بعد الان که خانواده بیدار شدن بهشون میگم دیشب شما اصلا بیدار نشدید؟... زلزله رو حس نکردین؟... میگن نه!... بعد الان عمو اومده بهش میگم دیشب زلزله رو حس کردی؟.... میگه نه ه ه من تا آوار نریزه تو سرم هیچی رو حس نمیکنم... بهش مییگم عمو و و و من حس کردم!... هیچی نمیگه ولی  میخنده!!!!!!!! 

بعد خودم خندم میگیره!... ۴پایان زودتر از انسانها زلزله رو حس میکنن!...

یه چیزی بگم؟ 

 

تو بیمارستان تو بخش های ویژه یه اتاقک هایی هست که توش طبقه بندی کوچیکه و رو هر طبقه اسم دارویی که اون تو هستو نوشته!... چند باری که رفتم اونجا... همش چشمم دنبال اسم  قرص ها بوده!... که ببینم توشون قرص سیانول هست یا نه!... ندیدم!... 

 

از اون قرصایی که هرکی بخوره در عرض چند ثانیه میمیره! ! !‌‌ ! ! ! 

 

خواب!

چند شبه همش شبا خواب بد میبینم!.... و وقتی بیدار میشم میگم آخیییش همش خواب بود!...  

دیدید گاهی وقتا تو فیلما... واسه یه نفر یه اتفاق خیلی خوبی میوفته؟... بعد طرف باورش نمیشه و میگه باورم نمیشه حتما دارم خواب میبینم!... واسه من تاحالا اصلا همچین اتفاقی نیوفتاده که از خوشحالی احساس کنم دارم خواب میبینم! 

فقط گاهی وقتا برام اتفاقای خیلی بدی افتاده که دوست دارم همش مثل یه خواب باشه و چشمامو باز کنم ببینم همش تموم شده!